یادداشتهای دخترانه یک نوجوان

این سال نو و مراسم ویژه اش هم به نظر من خیلی حالبه ! اما این اس ام اس های تبریک سال نو که برای هم می فرستیم هم سنت جدید این سالها ما شده ! خصوصاً اونهایی که از یکی می گیریم و برای دیگری می فرستیم بدون این که یادمان باشد اسم فرستنده را از انتهای آن حذف کنیم !!

نوروز 1392 بر شما خواننده عزیز وبلاگ من مبارک !

امسال عید باید بشینم تو خونه درس بخونم ... فقط درس ! یکی با من هم دردی کنه !

درس درس درس درس درس ! اه ! اه ! اه ! اه ! اه ! اه !

از همه دوستانی که به صورت ارسال نظر به من لطف دارن و به طور مرتب وبلاگ من را می خوانند واقعاً ممنونم. برای خودم خیلی جالبه که این وبلاگ این قدر پربیننده شده. من یک وبلاگ دیگر دارم که با نام و اسم خودم می نویسم و همه بچه های مدرسه و ... هم می شناسنش، اون وبلاگ بازدیش از این که بدون نام می نویسم کمی کمتره !

می دونین، خواننده صداقت و شفافیت را دوست داره، من تو اینجا که اسمم نیست، خیلی بی پرده و شفاف می نویسم، مثلاً وقتی احساس تنهایی می کنم و دلم یه همدم می خواد، الکی قیافه نمی گیرم که مثلاً «ورود پسر ممنوع» یا از این حرفهای الکی و غیرواقعی.

اما خب تو وبلاگ خودم که نمی تونم همه چیز را راست بگم. اونجا باید با همین تعارفات الکی برخی چیزهای واقعی تو دلم را مخفی کنم ! به هر حال نوشتن تو این وبلاگ بخش لذت بخشی از زندگیم شده !

چرا این قدر قیمتها رفته بالا ؟ من دیگه هیچی نمی تونم بخرم ! مسیر خونه تا مدرسه همیشه 600 تومان هزینه داشت، تازگیا باید 1200 تومان بدم ! یعنی 2400 تومان روزی ! اگه در ماه 20 روز هم برم مدرسه 48 هزار تومان هزینه داره برام !

امروز یه ماشین سوار شدم، رانندش می خواست باهام دوست بشه ! بدبختی یه دوست پسر هم نداریم که بیاد برسونتم ! هزینه هام کم بشه !

برای من اصلاً قابل قبول نیست که دوستم مونا، این قدر فوتبال را دوست باشه، به نظر یه جوری می خواد ادای پسرها را دربیاره، خب این فوتبال چیه آخه ! پرسپولیس و استقلال ! نمی فهمم والا ! برای من که اصلاً جذابیتی نداره !

 تو خیابان داشتم برمیگشتم به سمت منزل که، یک آقایی که اصلاً هم خوش پوش نبود، اومد سمتم و گفت چند دقیقه می شه وقتتان را به من بدهید. خبرنگار شبکه خبر بود.

گفتم آره ! ذوق مرگ هم شده بودم !

گفتش روسری را درست کنید، گفتم باشه

بعد گفت، اگر آرایش را پاک کنید، ممنون می شم، گفتم من آرایش ندارم، می گفت چرا داری، لبها، گونه ها ... کلی اصرار داشت که من آرایش دارم. من از دبیرستان آمده بودم، کلاً هم آرایش نداشتم !

آخرش گفتم ببخشید، من منصرف شدم، نمی خوام وقتم را به شما بدهم ...

این خانوم همسایه ما فکر کنم، کم کم 55 را داشته باشه ! یه مدتی پیداش نبود، امروز از مدرسه که برگشتم تو آسانسور دیدمش، قافش خیلی فرق کرده بود.

بهش گفتم، چقدر خوشگل و جوون شدین ! گفت اوا مرسی ! آره کرمم را عوض گفتم !

پیش خودم گفتم، آره جون عمت کرم را عوض کردی ! تو اصلاً 10 تا عمل تو صورتت نکردی، منم اصلاً متوجه نشدم ! این خانون 55 ساله فکر کنم یه 55 میلیونی خرج خودش کرده بود !

این عمل زیبایی هم دنیایی داره، حالا این خانون 55 ساله همسایه ما، احتمالاً سوژه بشه تو ساختمون !

اخیراً خیلی از سایتها به ماجرای مجری معروف صدا و سیما که ظاهراً نام خانوادگی اش با ج شروع می شود (چون در سایتها او را آقای جیم می نویسند) پرداخته اند.

که بله این آقا به خانم پیشنهاد ازدواج داده و بعد با هم ارتباط برقرار کرده اند و از قضا آقای جیم هم متاهل بوده است و خلاصه ...

اما نکته جالبتر که من از مصاحبه خانم شاکی متوجه شدم این بود که این آقای جیم، مجری برنامه های مذهبی بوده است ظاهراً چون اساس آشنایی شان به گزارش آقای جیم از صحرای عرفه و ... بر می گشته. خلاصه خیلی جالبه آقایی که ادعاش می شه که حال عرفانی داره تو سفر به حج و اینها، تو این فکرها بوده و ما را گول می زده !

بد نیست یک جستجوی در اینترنت بکنید و داستان این آقای جیم و این خانمه که ازش شکایت کرده را بخوانید. شاید بهتر بود عنوان مطلب را هم می گذاشتم، شکایت دختر جوان از مجری مشهور صدا و سیما ! ولی خب عنوان فعلی هم بد نیست !

ساعت 01: 40 بامداد امروز شنبه نهم دی‌ماه در پی تماس تعدادی از شهروندان ساکن در محدوده میدان کاج با مرکز فوریت‌های پلیسی 110 مبنی بر درگیری و نزاع رانندگان دو خودروی «بنز» و «بی‌ام و» در بلوار سعادت آباد تهران، مامورین بلافاصله در محل حاضر شدند.

در بررسی‌های مامورین، شاهدین عینی اظهار داشتند: رانندگان دو خودرو حین عبور از بلوار سعادت آباد به علت وقوع یک تصادف جزئی با هم درگیر شدند که در این میان راننده خودروی بنز با قمه به سمت راننده بی‌ام و حمله‌ور شده و وی را مجروح کرد.

بررسی ‌ها حاکی از آن بود که راننده خودرو بی‌ام و هم به سوی خودروی خود دویده و پس از سوار شدن، راننده بنز را زیر گرفته و تا قبل از رسیدن مامورین با به جای گذاشتن خودرو از محل متواری می‌گردد.

این در حالی است که با تلاش مامورین راننده فراری دقایقی پس از حادثه و چند خیابان آن طرف‌تر توسط گشت کلانتری 134 شهرک قدس دستگیر می‌شود.

راننده خودرو بنز نیز به علت شدت تصادف در بیمارستان فوت می‌کند.

 

این حادثه نشان می‌دهد مشکل و منشا این گونه ناهنجاری‌ها تنها فقر نیست.

من نمی دونم، چه جوریه همه چیز باید روی ما تست بشه ! حالا که من امسال کنکور دارم، دقیقاً همین امسال برای اولین بار، دانشگاه آزاد و سراسری باید با هم تجمیع شوند !

امسال دانشگاه آزاد آزمون برگزار نمی کنه و سازمان سنجش هر دو را تجمیع کرده است ! حالا اگر یکی را گند بزنی، هیچ جا قبول نمی شی ! حالا خوبه من نباید سربازی برم ! اینم تنها مزیت دختر بودنه ماست !

امروز تولد یکی از دوستام بود ! خیلی بهم خوش گذشت ! فقط حیف که تو کل جمع فقط من حجاب داشتم ! اگه روسری را بر می داشتم احتمالاً خیلی کمتر نگاهم می کردند ! اینجوری خیلی تابلو بودم ! ولی خب چاره ای نبود !

سفارش لباس عروس اون هم توی محرم، در نوع خودش تجربه جالب بود که نصیب من و دختر دایی عزیزمان شد. بله ماجرا از این قرار بود که من و دختر دایی برای پسندیدن لباس عروس به چندین محل مختلف رفتیم. در واقع این عروس خانم ما قصد داشت یه شناختی از قیمتها و لباس عروس پیدا کنه که بتونه بعداً با آقای داماد که می آد تسلط بیشتر داشته باشه !

هر جا که می رفتیم قیمت های بالا (بسیار بالا) و مدلهای نامناسب، باعث شد سریع محل را ترک کنیم. البته عدم قصد خرید هم مزید بر علت می شد. چشمتون روز بد نبینه ! توی یکی از نمایشگاه های لباس عروس که از همه هم بزرگتر بود، عروس خانم به همراه کیف گندشون، لیز خوردند !

لیز خوردن همانا، برخورد با استندهای لباس ها عروس و نقش بر زمین شدن بیش از 5 لباس عروس (که هر کدام قیمتهای میلیونی داشتند) همانا !

واقعاً نمی دونستم، الان فروشنده چه برخوردی می کنه ! خب بالاخره لباسهاش خراب شده بودند حداقل کثیف شده بودند.

اما خب شانس ما طرف خوشحال بود و حرف خاصی به ما نزد، اما من که از خجالت آب شده بودم ! آخه یکی نیست بگه دختر دایی عزیز، چرا کفش لیز می پوشی !

آبروریزی شده بود خلاصه دیگه ... این هم داستان من و دختر دایی !

هر خانمی حتماً به یک دکتر پوست خوب نیاز داره ! نه این که همش بخواهد فکر زیبایی باشه ! نه اصلاً چنین فکری نکنید، فقط به خاطر سلامتی !

توی رفت و آمدهای اینترنتی سایت www.myskin.ir را دیدم. کلی اطلاعات خوب ارائه می کنه. یک فایل PDF رایگان هم داره که اطلاعات کاملی در مورد مشکلات شایع پوستی می ده، که می تونید اون را هم دانلود کنید !

یه سری بزنید، ضرر نمی کنید.

واقعاً جالبه ... نه خجالت اوره ... نه نمی دونم ! ولی شما به تصویر شلوار گشاد و کت بلند و غیرهمرنگ آقای رییس فدراسیون نگاه کنید ! خودتون متوجه می شید :

این خانم که از قضا از دوستان نزدیک بنده هم هستند، اخیراً با آقایی روابط دوستی ریخته اند، که بیا و ببین ! هر شب تماسهای چند ساعته، هر هفته رستوران و ...

خب حالا اینها به من ربطی نداره، مشکل من عدم تناسبه ! این خانوم امسال کنکور داره و میگه که حتماً یه دانشگاه خوب تو تهران قبول می شه ! اما آخه با این وضع درس خوندنت، تو اصلاً ببین می تونی قبول بشی، حالا دانشگاه پیش کشت ! بعد یارو پسره، کلاً دو کلاس سواد نداره ! خب عدم تناسب هست بین تو و این دوستت و همین طور این وضع درس خوندن و ادعات !

چی بگم والا ! با این دوست پسراشون !

این ایمیل را بخوانید تا در عرض چند ماه ثروت رویایی پیدا کنید !

درآمد ماهی 2 میلیون تومان به طور تضمینی !

با چند کلیک ثروتمند شوید !

واقعاً خسته شدم از ایمیلهایی با عناوین فوق یا مشابه آنها که معمولاً با نام دختر خانمها ارسال می شود ! این همه اسپم واقعاً تحملش سخته !

نفرستید ! تو را به خدا قسمتان می دهم که اسپم نکنید !

آخرین پستی که در وبلاگ گذاشتم با موضوع «مدارسی که باز شدند» بود ! و طبیعتاً پس از آن وبلاگ را به روز نکردم ! اما چیزی که امروز به چشمم خورد، بازدید بالای وبلاگ در مدت غیبت صغری من بود !

پست «داستان سسی من و دختر خاله» بازدید خوبی داشته است ! برای همین شاید باز هم از این خاطرات بگم براتون !

مدرسه هیچ وقت برای من خوشایند نبوده، حتی حالا که در آخرین ماه های تحصیل در دبیرستان هستم و صدای پایان دوران نوجوانی را می شنوم، چندان مدرسه برایم دلچسب نیست.

مدرسه دلچسب نیست، چون مفهوم مدرسه را برای ما تغییر داده اند. وگرنه یادگیری همیشه دلچسب بوده است و از یاد گرفتن لذت برده ام ...

امیر قلعه نویی و علی دایی، که روابطی چندان خوبی را امروز با هم ندارند، در این تصویر کنار یکدیگر قرار گرفته اند. البته فکر نمی کنم که دوران بازی این دو تلاقی طولانی مدتی با یکدیگر داشته، احتمالاً یک یا دو سال بوده که هر دو به عنوان بازیکن در فوتبال بودند و امیر قلعه نویی زودتر از دایی از فوتبال خداحافظی کرد.

تلویزیون را روشن می کنم ... تله فیلم شروع می شود ... خانم خوش لباسی از خودروی مورانو (با قیمتی حدود 100 میلیون تومان) پیاده می شود پس از عبور از لابی زیبایی (در شمال تهران احتمالاً) با سرایدار جوان سلام و احوالپرسی می کند ... درب چوبی و زیبای خانه را باز می کند ... گویی وارد کاخ سفید شده ای ! با همسرش صحبت می کند، و می گوید که ما وضع مالی خوبی نداریم !

اگر وضع مالی شما خوب نیست ! پس مایی که در خانه اجاره ای زندگی می کنیم با اتوبوس و پس از تحمل انواع فشارهای فیزیکی ! به خانه می رسیم، در چه شرایط مالی قرار داریم ؟

آقای صدا و سیما، کمی هم فکر ما باشید !