داستان سسی من و دخترخاله

ساخت وبلاگ

علاقه عجیب و غریب دخترخاله من به سس برای ما دردسر ساز شد ! یعنی کل داستانی که می خواهم تعریف کنم از یک طرف به سس مربوط است و از طرف دیگر به علاقه دختر خاله من به سس ! به همین دلیل هم اسمش شده داستان سسی !

با چند تا بچه های فامیل رفته بودیم ، رستوران (فست فود) که غذا بخوریم ! خب معمولاً وقتی چند تا جوون با هم می رن بیرون، شیطنتهایی هم سر میزنه ! خلاصه ما غذا را سفارش دادیم و نشستیم منتظر تا غذا اماده بشه. پیتزا، مرغ کنتاکی، چیز برگر خلاصه هر کی هر چی که خواسته بود سفارش داده بود.

وقتی نوبت ما شد و شماره ما را صدا زد، من و دختر خالم برای گرفتن غذاها رفتیم، چشمتون روز بد نبینه، این خانوم برای 5 پرس غذا بیشتر از 20 تا دستمال کاغذی و کلی نمک و فلفل برداشت ! میدونید مفته دیگه ! اونم تا دستش جا داشت برداشت.

نشستیم که غذا را بخوریم، گفت «اه سس یادم رفت !» رفت که سس بیاره ! به قدری سس برداشت که مدیر رستوران که دفعه قبل خودش را کنترل کرده بود، این بار عضبانی شد و از پشت میز اومد و گفت، خانوم مگه مال باباته این قدر برمی داری؟ خلاصه این دختر خاله حاضر جواب ما هم یک چیزی گفت و بعد چند ثانیه صدای داد و بی داد رفت هوا !

کل رستوران ریخته بود به هم ! صاحب رستوران می خواست زنگ بزنه پلیس، خلاصه غذای ما هم کوفت شد ! و تنها چیزی از آن ماجرا باقی مدند همین خاطره سسی است !

یادداشتهای دخترانه یک نوجوان...
ما را در سایت یادداشتهای دخترانه یک نوجوان دنبال می کنید

برچسب : خاطره سسی, نویسنده : نوجوان dokhtarane بازدید : 42959 تاريخ : پنجشنبه 12 مرداد 1391 ساعت: 13:56