تو خیابان داشتم برمیگشتم به سمت منزل که، یک آقایی که اصلاً هم خوش پوش نبود، اومد سمتم و گفت چند دقیقه می شه وقتتان را به من بدهید. خبرنگار شبکه خبر بود.
گفتم آره ! ذوق مرگ هم شده بودم !
گفتش روسری را درست کنید، گفتم باشه
بعد گفت، اگر آرایش را پاک کنید، ممنون می شم، گفتم من آرایش ندارم، می گفت چرا داری، لبها، گونه ها ... کلی اصرار داشت که من آرایش دارم. من از دبیرستان آمده بودم، کلاً هم آرایش نداشتم !
آخرش گفتم ببخشید، من منصرف شدم، نمی خوام وقتم را به شما بدهم ...
یادداشتهای دخترانه یک نوجوان...برچسب : آرایش, نویسنده : نوجوان dokhtarane بازدید : 770